کارلا و جیلیان برای مدتی قادر به معاشرت نبودند. آنها برای اصلاح این وضعیت تصمیم گرفتند که برای یک روز ناهار برنامه ریزی کنند. کارلا آمد تا جیلیان را بردارد ، خاطرات سکس زوری اما این بچه به هیچ زبانی پاسخ نمی داد و حتی درب ورودی خانه را باز نمی کرد ، بنابراین کارلا خودش را رها کرد. در آنجا او جیلیان را نیمه پوشیده کشف کرد و بعد از ظهر به عثمانی چرت زد. کارلا بسیار ناراحت بود و جیلیان اصرار داشت که به هر نحوی او را جبران کند. او از جیلیان خواست فقط از روی مبل بلند شود و حاضر شود. هنگامی که آنها به اتاق خواب او رفتند ، کارلا نمایی ارزشمند از باسن جذاب جیلیان را دید و همین حالا دقیقاً فهمید که چگونه می تواند با او کنار بیاید. بعد از این همه بوسه ، لیسیدن ، مکیدن ، قیچی و ارضا کردن ، آنها یکی و دیگری چرت می زدند.